𝐃𝐫.𝐀𝐛𝐝𝐮𝐥𝐥𝐡𝐚𝐢 "𝐄𝐥𝐚𝐡𝐢" - "دوکتور عبدالحی "الهی

  • Home
  • Afghanistan
  • Panjshir
  • 𝐃𝐫.𝐀𝐛𝐝𝐮𝐥𝐥𝐡𝐚𝐢 "𝐄𝐥𝐚𝐡𝐢" - "دوکتور عبدالحی "الهی

𝐃𝐫.𝐀𝐛𝐝𝐮𝐥𝐥𝐡𝐚𝐢 "𝐄𝐥𝐚𝐡𝐢" - "دوکتور عبدالحی "الهی صفحه فیسبوک مرحوم دوکتور عبدالحی"الهی" (رح)

31/07/2022
مرحوم استاد نیلاب رحیمی این مقاله را در سال ۱۳۸۲ و چندماه بعد از وفات استاد الهی نگاشته بود.خداوند زمانی که بزرگمرد ساخت...
29/07/2022

مرحوم استاد نیلاب رحیمی این مقاله را در سال ۱۳۸۲ و چندماه بعد از وفات استاد الهی نگاشته بود.

خداوند زمانی که بزرگمرد ساختن کسی را در جامعه اراده فرماید، او را با کسوت انسانیت و اخلاق می‌آراید و جلوه‌گر می‌سازد. زیرا انسان وقتی که با سجایای اخلاقی در جولانگاهش ظاهر گردید، طرف توجه و تحسین همه‌گان قرار می‌گیرد و روز تا روز به ارزش‌های انسانی و اجتماعی اش افزوده می‌شود و سرانجام صدرنشین دل‌ها وتکیه‌گاه اندیشه‌ها می‌گردد.

پیداست که جهان هستی با نمادها و نمودهایش برمبنای دو اصل عمده که عبارت اند از عدل و اخلاق استوار است. کلیه چهره‌هایی مبرز و موفق جهان که توفیق تسخیر دل‌ها را نصیب شده اند، در عملکردهای خود از همین دو اصل مایه گذارده اند.

خدای که خلاقیت سزاوار اوست چنان موهبت فرموده، تا همه پدیده‌های یک‌نواخت از منابع عدل و مراتب اخلاق بهره‌مند شوند.

هرگاه ما عمل را ملاک شناخت ارزش‌ها قرار دهیم و بکوشیم که ازاین دیدگاه و مبتنی بر معیارهایی چون عدالت و اخلاق شخصیت عناصر صالح و طالح را به سنجش بگیریم، بدون انکار در روزگار بحرانی ما اندک کسانی می‌توانند تا حد فرهیخته‌گی بالا بروند شایسته‌گی خود را روشن سازد که روان شاد داکتر عبدالحی الهی در زمره همان اندک چهره‌های شاخص و بارز جامعه حوادث‌بار ما مسجل گردیده است.

در این نوشتار تلاش می‌ورزیم تا همان روندی را دنبال کنیم که داکتر عبدالحی الهی آگاهانه بر آن گام نهاده بود.

نجابت علمی و شرافت اخلاقی پیوند بلافصلی را بین گفتار و کردار او ایجاد کرده بود، از آن رو دوستانی که او را می‌شناختند باور داشتند که وی از نخبه‌گان هم ردیفان خود است.

مطالعات داکتر عبدالحی الهی در عرفان،‌ به ویژه عرفان حضرت مولانای بلخی، که عرفانیست جهنده و انگیزنده و خیزش و قیام را در روح انسانی به ثمر می‌رساند، او را ژرف‌نگر و واقع‌بین ساخته بود. گستره عرفان لایتناهی است. سالکان به اتکای ریاضت محض نمی‌توانند بر روه حقایق رهیاب شوند از آن رو عشق که به یک تعبیر در خور پذیرش، همان ذات خداوند است که خود را به صفت جمال و جلال به آفریده گارش آشکار می‌کند و دشواری ها را از سیر کمالات برطرف می‌سازد و برای سالک توان رسیدن به هدف غایی را ارزانی می‌دارد.

داکتر عبدالحی الهی از این موهبت و عنایات آگاه بود ازآن رو مقدم بودن سیر انفسی را بر سیر آفاقی ارجحیت می‌داد و به این باور بود که نخست استعداد خود را بیدار کرد بعد جانب هدف گام نهاد.

ازمقامات تبتل تافنا

پایه پایه تا ملاقات خدا

داکتر عبدالحی الهی علوم متداوله را از محضر پدرش که درین رشته‌ها ید طولا داشت و مدرسان ورزیده مدرسه قابضان رخه (قریه‌یی در ولایت پنجشیر) فراچنگ آورده بود، مطالعات مستدام در علوم و معارف اسلامی، بینش و دانش وی را توأم کرده بود، از آن رو جسورانه بر مسایل وارد می‌شد و ثمره کاوش وپژوهش خود را با بلاغت و فصاحتی که خاصه چنین مردانی است تبیین می‌فرمود.

ازاین بزرگ‌مرد قلم و دانش، تا کنون این آثار ارزشمند اقبال چاپ یافته اند:

اسلام مکتب عتدال، حکومت و حکومت اسلامی، علم و انقلاب اسلامی، فلسفه دین و اسرار تعلیمات اسلام، علم اصول دین، مرزهای تیوری شناخت در فلسفه، هستی و مقدمه شناخت آن، جهان وطبیعت، شناخت انسان، عرفان و اخلاق، فلسفه اجتماعی و قانون، فلسفه تاریخ، مسایل جهان بینی اسلامی و چهار گفتار.

و این آثار تاکنون چاپ نشده است:

بحثی پیرامون خداشناسی، اصول یزدان، ماانزالله و مژده های نصرت در آیه های قرآن.

بهتر است کسانی به تدوین یاد داشت‌ها و آثار چاپ ناشده آن عزیز از دست رفته همت بگمارند و اهتمام ورزند و آنانی که رهین تلاش‌های علمی و فرهنگی وی اند، باید در ادای این دین شتاب کنند و به آرامش دادن وجدان خود بپردازند. داکتر عبدالحی الهی بیانیه‌های آموزنده علمی فراوانی در زمینه‌های فرهنگی و عرفانی و حتی سیاسی ایراد فرموده اند.

…مسعود شهید در روشنی درایت و تیز هوشی ای که داشت لیاقت عملی و استعداد عرفانی داکتر الهی را درک کرده بود، از آنرو به سخنان و نظرات سازنده وی ارج و بهای فراوان می‌داد و کسوت عمل می‌پوشاند. آگاهی دکتر الهی از اوضاع زمان و بینش او برپهنا و ژرفای معارف اسلامی وجاهت او را در انظار کاوشگران و پژوهنده‌گان پیداتر می‌ساخت و سنگرداران و مردمان محل از شخصیت او در برخوردهای که با وی می‌کردند مطلع می‌گردیدند و حرمتش را بر نفس خود لازم می‌دانستند. کارمایه‌ها و عملکردهای بارور و ثمر بخش داکتر الهی در جریان جهاد و مقاومت مورد تایید زعیم و قاید سرافراز دوران جهاد زنده یاد مسعود شهید بود. داکترالهی نیز در اثر اعتمادی که مسعود بزرگ به کارکردهای او داشت، استعداد و نبوغ خود را در غنامندی بعد فرهنگی جهاد به کار گرفت و در زمینه تربیه سالم مجاهدین جوان، به ویژه آن تعداد مجاهدینی که توانمندی فراچنگ آوردن فرهنگ ملی و معارف اسلامی را داشتند، عاشقانه و صادقانه تلاش ورزید. او می‌دانست که یک انسان تا زمانی که از گذشته خود معلومات نداشته باشد حال و آینده را طوری که لازم است تمثیل کرده نمی‌تواند.

از آن‌رو داکتر الهی به سختی کوشید تا از دیدگاه تحلیل و تفسیر دانش معاصر به ویژه شناختاندن ارزش‌های روز افزون فرهنگ و تمدن بشری در اثر رشد علم نوین که پهنه جهان را فرا گرفته است، جهان بینی ها را وسعت بخشید. او سعی کرد تا تعداد حوزه‌های آموزشی را در وادی پنجشیر بالا ببرد و مجاهدین ولایات را نیز به هدف آموزش بیشتر از دانش معاصر در ابعاد فرهنگی و نظامی در پنجشیر دعوت نماید و در حلقه‌های تعلیمی شامل سازد. البته رهنمایی‌ها و ترغیب و تشویق مسعود شهید درین روند نقش راهگشا را داشت.

در سال ۱۳۶۲، به همکاری یکی از علاقه مندان جهاد که از کشور فرانسه بود، یک دستگاه رادیویی اف- ام در پنجشیر پایه‌گذاری گردید. داکتر الهی امور نشراتی این رادیو را مناسب به وضع جبهه و مقتضای همان حالت ادامه داد.

مبنی بر لزوم‌دید مرحوم مسعود شهید، داکتر الهی تن به ازدواج داد و پای عقد دختر یک تن از معاریف بازارک پنجشیر نشست.

چون تکالیف خانوادگی انسان را از تحرکات دوره تجرد باز می‌دارد، از آن رو صواب دیده شده که وی به کارهای جهادی در پشاور ادامه دهد و به مشکلات مجاهدین و مهاجرین بذل توجه فرماید.

در پشاور داکتر الهی زمام امور فرهنگی و را به دست گرفت و سمت ریاست تعلیم و تربیه جمعیت اسلامی افغانستان را که یکی از بزرگترین تنظیم‌های جهادی بود به عهده گرفت هم چنان عضویت شورای اجرائیه این تنظیم را نیز حاصل نمود و فعالیت خود را از محدوده پشاور به سایر نقاطی که مهاجرین سکناپذیر شده بودند کشانید و حتی در چترال به حال مردم مهاجر رسیده‌گی به عمل آورد و خیمه و اثاثات و مواد ارتزاقی تعبیه فرمود و زمینه را برای آموزش اطفال ایشان مساعد ساخت.

برنامه‌های آموزشی و فعالیت های فرهنگی در دوران جهاد در اثر زحمت کشی و ایثار داکتر الهی پیروزمندانه به جلوهای رونق مندی عرضه می نمود، جمعیت اسلامی اگر دستاوردی در عرصه های معارف و فرهنگ اسلامی، جهادی و ملی داشت بدون تردید بخشی ازآن حاصل عرق ریزی ها و از خودگذری های داکتر الهی و هم قطارانش بود.

وقتی که دولت مجاهدین زمام امور را به دست گرفت ، داکتر الهی بحیث وزیر مشاور و رئیس طب روانی اشغال وظیفه نمود. اما در جهت هماهنگ کردن کارکرد های فرهنگی و همبستگی سازمان های اجتماعی گام بلندی را به جلو برداشت.

او از همان آغازین روزهای ورودش به کابل متوجه نامنسجم بودن سازمان‌های اجتماعی شده در راه همبسته‌گی و هم آهنگی آنها تلاش ورزید و خواست که یک مرکز واحد رهنمون کننده که هر سازمان اجتماعی در زمینه تطبیق سالم و موثر برنامه‌های کاری اش از آن کانون الهام بگیرد و به سوی هدف رهیاب شود، مجهز به ارزشهای رهبری و قیادت درست وصحیح تأسیس گردد. این آرمان تاجای تحقق یافت و کسوت عمل در پوشید. اما رگبار و متداوم حزب اسلامی و روی هم رفته جنگ های تحمیلی مجال کار را از همه کس گرفته بود. جلسات از ترس راکت‌ها در زیر زمینی‌های کانتیننتال دایر می‌گردید و غرش راکت‌های کور، توان عملکرد بر وفق فیصله‌ها را ضعیف می‌ساخت و هر کسی که صبح ازخانه اش بیرون می‌شد به برگشت خود هنگام مسا، در منزل اطمینان نداشت. از آن رو هرکس در هر موقفی که بود هیچ کاری کرده نتوانست. (کسانی که حکومت استاد ربانی را به عدم کاردانی متهم می‌سازند، اشتباه می‌کنند؛ زیرا کارکردن در آن برهه زمانی، چنانکه توقع می‌رفت بیرون از امکان بود.) داکتر الهی پس از سقوط طالبان بازهم همان پروسه همبسته بودن سازمان‌های اجتماعی را از سر گرفت و تاآخرین نفس از این دایره پا بیرون نکرد.

مرحوم داکتر الهی در پرتو بیدار دلی، بینایی و فرزانه گی خود… به تشکیل مجمع اصلاحی دست یازید و برنامه کاری آن را برمبنای توافق ملی پی ریزی نمود. در مجمع اصلاحی افغانستان همه گروه‌ها و دسته‌های فرهنگی، سیاسی، دینی و حتی قومی و تصوفی اشتغال داشت.

فعالیت مجتمع اصلاحی تا همان روز که نیروهای دولت کابل را رها کردند و رهسپار شمال کشور و وادی پنجشیر شدند ادامه یافت و دکتر الهی با شکیبایی که زینت بخش شخصیتش بود آن را اداره و رهنمایی کرد.

داکتر الهی مردی بود مهربان، با عطوفت، باگذشت و ایثار، خوش برخورد، خندان و مؤدت و شیرین سخن، ادیب، فقیه، صاحب کتاب و مطالعه در فلسفه، عرفان و معارف اسلامی، زبان عربی را می‌دانست، به پشتو صحبت می‌کرد، به انگلیسی آشنا بود و با اردو نیز حل مطلب می‌توانست.

قلمش روان و مضمونش استوار بود از سجایای اخلاقی بهره کافی داشت. تواضع از رفتارش تبارز می‌کرد و با همه اقشار و طبقات جامعه آمیزش اخلاقی و فرهنگی داشت. او برآن بود که کارمایه‌های فرهنگی باید مستفید از یک محور باشند و از بی شیرازگی آن‌ها جلوگیری به عمل آید.

دکتر الهی با همه وسعتی که در آگاهی‌های علمی و معلومات فرهنگی وی وجود داشت، هیچ گاه پندار کمال دامنگیرش نشده و اسیر خود برتر بینی نگردید. او از جهاد و ثمرات آن غالباً یاد آوری می‌کرد؛ لیکن هیچ وقت جهاد را وسیله سرکشی نفس و اقناع غریزه آزو حرص نساخت و او پاداش جهادی را که به خاطر اعلاء کملت‌الله کرده بود از خدا می خواست. از آنرو جهاد را با زمین و موتر و ثروت و دیگر مظاهر بدنام کن و ننگین مبادله نکرد.

سرانجام داکتر عبدالحی الهی در اثر مریضی که عاید حالش گردیده بود، به تاریخ ۱۴ میزان ۱۳۸۲ داعی اجل را لبیک گفت و به جاودانه‌گی پیوست.

نامش جاوید و یادش گرامی باد.

آشنايي با شخصيت هاي كلان افغانستان: دكتر عبدالحي الهي بزرگ مرد قلم و دانش   خداوند زماني كه بزرگمرد ساختن كسي را در جامع...
29/07/2022

آشنايي با شخصيت هاي كلان افغانستان:
دكتر عبدالحي الهي بزرگ مرد قلم و دانش

خداوند زماني كه بزرگمرد ساختن كسي را در جامعه اراده فرمايد، او را با كسوت انسانيت و اخلاق مي آرايد و جلوه گر مي سازد. زيرا انسان وقتي كه با سجاياي اخلاقي در جولانگاهش ظاهر گرديد.، طرف توجه و تحسين همه گان قرار مي گيرد و روز تا روز به ارزش هاي انساني و اجتماعي

افزوده مي شود و سرانجام صدرنشين دل ها وتكيه گاه انديشه ها مي گردد.

پيداست كه جهان هستي با نمادها و نمود هايش برمبناي دو اصل عمده كه عبارت اند از عدل و اخلاق استوار است. كليه چهره هايي مبرز و موفق جهان كه توفيق تسخير دل ها را نصيب شده اند، در عملكرد هاي خود از همين دو اصل مايه گذارده اند.
خداي كه خلاقيت سزاوار اوست چنان موهبت فرموده، تا همه پديده هاي يك نواخت از منابع عدل و مراتب اخلاق بهره مند شوند.
هرگاه ما عمل را ملاك شناخت ارزش ها قرار دهيم و بكوشيم كه ازاين ديدگاه و مبتني بر معيارهاي چون عدالت و اخلاق شخصيت عناصر صالح و طالح را به سنجش بگيريم، بدون انكار در روزگار بحراني ما اندك كساني مي‌توانند تا حد فرهيختگي بالا بروند شايستگي خود را روشن سازد كه روان شاد داكتر عبدالحي الهي در زمره همان اندك چهره هاي شاخص و بارز جامعه حوادث بار ما مسجل گرديده است.
در اين نوشتار تلاش مي ورزيم تا همان روندي را دنبال كنيم كه داكتر عبدالحي الهي آگاهانه بر آن گام نهاده بود. نجابت علمي و شرافت اخلاقي پيوند بلافصلي را بين گفتار و كردار او ايجاد كرده بود، از آن رو دوستاني كه او را مي شناختند باور داشتند كه وي از نخبه گان هم رديفان خود است.
مطالعات داكتر عبدالحي الهي در عرفان،‌ به ويژه عرفان حضرت مولاناي بلخي، كه عرفانيست جهنده و انگيزنده و خيزش و قيام را در روح انساني به ثمر مي رساند، او را ژرف نگر و واقع بين ساخته بود. گستره عرفان لايتناهي است. سالكان به اتكاي رياضت محض نمي توانند بر روه حقايق رهياب شوند از آن رو عشق كه به يك تعبير در خور پذيرش، همان ذات خداوند است كه خود را به صفت جمال و جلال به آفريده گارش آشكار مي كند و دشواري ها را از سير كمالات برطرف مي سازد و براي سالك توان رسيدن به هدف غايي را ارزاني مي دارد.
داكتر عبدالحي الهي از اين موهبت و عنايات آگاه بود ازآن رو مقدم بودن سير انفسي را بر سير آفاقي ارجحيت مي داد و به اين باور بود كه نخست استعداد خود را بيدار كرد بعد جانب هدف گام نهاد.
ازمقامات تبتل تافنا پايه پايه تا ملاقات خدا
داكتر عبدالحي الهي علوم متداوله را از محضر پدرش كه درين رشته ها يد طولا داشت و مدرسان ورزيده مدرسه قابضان رخنه فراچنگ آورده بود، مطالعات مستدام در علوم و معارف اسلامي، بينش و دانش وي را توأم كرده بود، از آن رو جسورانه بر مسايل وارد مي شد و ثمره كاوش وپژوهش خود را؛ بلاغت و فصاحتي كه خاصه چنين مرداني است تبيين مي فرمود.
ازاين بزرگ مرد قلم و دانش تا كنون اين آثار ارزشمند اقبال چاپ يافته اند:
اسلام مكتب عتدال، حكومت و حكومت اسلامي، علم و انقلاب اسلامي، فلسفه دين و اسرار تعليمات اسلام، علم اصول دين، مرزهاي تيوري شناخت در فلسفه، هستي و مقدمه شناخت آن، جهان وطبيعت، شناخت انسان، عرفان و اخلاق، فلسفه اجتماعي و قانون، فلسفه تاريخ، مسايل جهان بيني اسلامي و چهار گفتار.
و اين آثار تاكنون چاپ نشده است:
بحثي پيرامون خداشناسي، اصول يزدان ماانزالله و مژده هاي نصرت در آيه هاي قرآن.
بهتر است كساني به تدوين ياد داشت ها و آثار چاپ ناشده آن عزيز از دست رفته همت بگمارند و اهتمام ورزند و آناني كه رهين تلاش هاي علمي و فرهنگي وي اند بايد در اداي اين دين شتاب كنند و به آرامش دادن وجدان خود بپردازند. داكتر عبدالحي الهي بيانيه هاي آموزنده علمي فراواني در زمينه هاي فرهنگي و عرفاني و حتي سياسي ايراد فرموده اند.
مليون ها سرمايه دار و فيودال و خان و سردار رهسپار ديار عدم شدند، قصر، املاك وسيع، نقدينه ها و دفينه ها و خزينه هاي زيادي را در اثر مساعي شبا روزي خود باقي گذاشتند؛ ليكن در هيچ حلقه هيچ نوع يادي و ذكري از نام و نشان شان به عمل نمي آيد و هم اكنون از فراموش شدگان دست اول اند و حاصل آن همه كاركرد هاي آزمندانه شان فقط درون چند عنصر عياش و بي بندوبار را تسكين مي دهد و آرامش مي بخشد و بس و مرداني چون صوفي عشقري و مولوي خال محمد خسته و امثال ايشان كه در حيات با مناعت خويش مالك يك وجب زمين هم نبودند؛ اما امروز و فرداها بر فراز ارزشمندي قرار دارند و هيچ كس در هيچ زماني قادر به فروكش كردن مقام و منزلت والاي شان نيست و بدون ترديد داكتر الهي نيز از همرديفان همين نخبه گان است، زيرا تاجايي كه صاحب اين قلم خبر دارم او نيز سراي و خانه اي ندارد و فاقد اندوخته هاي مادي مي باشد و تا جهان باقيست براي برجسته بودن نام و نشان آن مرحوم همين فضيلت تهي دست بودن درين آوان كه همه دست پر دارند، كافيست؛ ديگران ثروت اندوختند، او علم، ديگران خانه ها ساختند او كتاب تاليف كرد،‌ مقاله نوشت و به خاطر روشن كردن ابناي وطن عرق ريخت و رنج برد.
بگذار او خانه نداشته باشد!‌خانه او دل هاي فرهنگيان و راهيان راه معارف و عرفان اسلامي است. اين خانه ها را باد وباران ويران نمي سازد. او مي دانست كه بساط خود را در كجا بگستراند. زندگي به هر صورت گذرا است خداوند توفيق دستيابي به خير و دوري از شرارت نفس آزمند و نيازمند به اندوخته هاي مادي را نصيب مان فرماياد و داكتر الهي نصيبي از چنين اكرامي برخوردار بود. او پس از پايان يافتن تحصيلاش در دانشكده طب دانشگاه كابل، مورد تعقيب خلقي ها قرار گرفت و يك سال را به جرم فعاليت سياسي عليه رژيم در زندان پلچرخي سپري نمود و پس از رهايي رهسپار وادي پنجشير شد در ميدان جهاد و مبارزه برضد خداستيزي و بيگانه گرايي در كنار مسعود عزيز ثبات قدم ورزيد و دوشادوش آن بزرگمرد همه اعصار و قرون خراسان بزرگ و افغانستان كنوني به مقاومت خود عليه دشمن موزي و زيان كار ادامه داد و در اثر ابراز لياقت، مقام معاونيت مسعود شهيد را احراز كرد.
مسعود شهيد در روشني درايت و تيز هوشي اي كه داشت لياقت عملي و استعداد عرفاني داكتر الهي را درك كرده بود، از آنرو به سخنان و نظرات سازنده وي ارج و بهاي فراوان مي داد و كسوت عمل مي پوشاند. آگاهي دكتر الهي از اوضاع زمان و بينش او برپهنا و ژرفاي معارف اسلامي وجاهت او را در انظار كاوشگران و پژوهندگان پيداتر مي ساخت و سنگر داران و مردمان محل از شخصيت او در برخوردهاي كه با وي مي كردند مطلع مي گرديدند و حرمتش را بر نفس خود لازم مي دانستند. كارمايه ها و عملكرد هاي بارور و ثمر بخش داكتر الهي در جريان جهاد و مقاومت مورد تاييد زعيم و قايد سرافراز دوران جهاد زنده ياد مسعود شهيد بود. داكتر الهي نيز در اثر اعتمادي كه مسعود بزرگ به كاركرد هاي او داشت، استعداد و نبوغ خود را در غنامندي بعد فرهنگي جهاد به كار گرفت و در زمينه تربيه سالم مجاهدين جوان، به ويژه آن تعداد مجاهديني كه توانمندي فراچنگ آوردن فرهنگ ملي و معارف اسلامي را داشتند عاشقانه و صادقانه تلاش ورزيد. او مي دانست كه يك انسان تا زماني كه از گذشته خود معلومات نداشته باشد حال و آينده را طوري كه لازم است تمثيل كرده نمي تواند.
از آنرو داكتر الهي به سختي كوشيد تا از ديدگاه تحليل و تفسير دانش معاصر به ويژه شناختاندن ارزشهاي روز افزون فرهنگ و تمدن بشري در اثر رشد علم نوين كه پهنه جهان را فرا گرفته است جهان بيني ها را وسعت بخشيد. او سعي كرد تا تعداد حوزه هاي آموزشي را در وادي پنجشير بالا ببرد و مجاهدين ولايات را نيز به هدف آموزش بيشتر از دانش معاصر در ابعاد فرهنگي و نظامي در پنجشير دعوت نمايد و در حلقه هاي تعليمي شامل سازد. البته رهنمايي ها و ترغيب و تشويق مسعود شهيد درين روند نقش راهگشا را داشت.
در سال 1362 آتش بس، به همكاري يكي از علاقه مندان جهاد كه از كشور فرانسه بود يك دستگاه راديويي اف،ام در پنجشير پايه گذاري گرديد. داكتر الهي امور نشراتي اين راديو را مناسب به وضع جبهه و مقتضاي همان حالت ادامه داد.
مبني بر لزوم ديد مرحوم مسعود شهيد، داكتر الهي تن به ازدواج داد و پاي عقد دختر يك تن از معاريف بازارك پنجشير نشست.
چون تكاليف خانوادگي انسان را از تحركات دوره تجرد باز مي دارد. از آن رو صواب ديده شده كه وي به كارهاي جهادي در پشاور ادامه دهد و به مشكلات مجاهدين و مهاجرين بذل توجه فرمايد.
در پشاور داكتر الهي زمام امور فرهنگي و را به دست گرفت و سمت رياست تعليم و تربيه جمعيت اسلامي افغانستان را كه يكي از بزرگترين تنظيم هاي جهادي بود به عهده گرفت هم چنان عضويت شوراي اجرائيه اين تنظيم را نيز حاصل نمود و فعاليت خود را از محدوده پشاور به ساير نقاطي كه مهاجرين سكنا پذير شده بودند كشانيد و حتي در چترال به حال مردم مهاجر رسيدگي به عمل آورد و خيمه و اثاثات و مواد ارتزاقي تعبيه فرمود و زمينه را براي آموزش اطفال ايشان مساعد ساخت.
جهاد افغانستان چنانكه پيداست از همان آغاز دستخوش سياست تفرقه افگني گرديده و برخي رهبران آزمند و چشم ناسير نيز اين بي شيرازه گي و ازهم پاشيدگي را به نفع خود دانسته، سطح اندوخته هاي پولي را بالا بردند و اين حصر چنان گلوگير شان شد كه حتي اهميت جبهات جهادي را در بعضي موارد به بهانه هاي غير موجه ناديده گرفتند و قوماندان هاي ورزيده اي چون مسعود شهيد و ديگران متوجه اين بي مهري شده و تلاش كردند كه نيازمندي سنگر هاي خود را از غنايم دستياب شده ميدان هاي نبرد كه از شكست نيروهاي شوروي و حكومت دست نشانده اش در كابل حاصل مي شد مرفوع سازند واين وضعيت نه تنها در جبهه جهادي پنجشير، بلكه در سرتاسر جبهات جهادي افغانستان حاكم بود. كمك هاي جهاني در خزينه هاي كه تا حال ناگشوده است، ذخيره گرديد و اندكي از بسيار به مصرف جهاد رسيد.
دكتر الهي به لطايف الحيل، روند معارف و فرهنگ جهادي مربوط خود را ادامه مي داد و به بهانه هاي گوناگون مردم نيازمند را كمك مي نمود.
برنامه هاي آموزشي و فعاليت هاي فرهنگي در دوران جهاد در اثر زحمت كشي و ايثار داكتر الهي پيروزمندانه به جلوهاي رونق مندي عرضه مي نمود، جمعيت اسلامي اگر دستاوردي در عرصه هاي معارف و فرهنگ اسلامي، جهادي و ملي داشت بدون ترديد بخشي ازآن حاصل عرق ريزي ها و از خودگذري هاي داكتر الهي و هم قطارانش بود.
زماني كه كابل به تصرف نيروهاي جهادي مسعود شهيد درآمد و اين دستاورد توسن حرون شده خشم تعدادي از رهبران حسود و يهود مشرب را بيشتر مهميز كرده بود، مسعود در پرتو بزرگواري ها و ابرمردي هايي كه داشت، تشكيل حكومت در كابل را به فيصله رهبران جهادي محول فرمود.
وقتي كه دولت مجاهدين زمام امور را به دست گرفت حكومت نامتجانس و بي باور به يك ديگر را تشكيل داد، داكتر الهي بحيث وزير مشاور و رئيس طب رواني اشغال وظيفه نمود. اما در جهت هماهنگ كردن كاركرد هاي فرهنگي و همبستگي سازمان هاي اجتماعي گام بلندي را به جلو برداشت.
او از همان آغازين روز هاي ورودش به كابل متوجه نامنسجم بودن سازمان هاي اجتماعي شده در راه همبستگي و هم آهنگي آنها تلاش ورزيد و خواست كه يك مركز واحد رهنمون كننده كه هر سازمان اجتماعي در زمينه تطبيق سالم و موثر برنامه هاي كاري اش از آن كانون الهام بگيرد و به سوي هدف رهياب شود، مجهز به ارزشهاي رهبري و قيادت درست وصحيح تأسيس گردد. اين آرمان تاجاي تحقق يافت و كسوت عمل در پوشيد. اما رگبار و متداوم حزب اسلامي و روي هم رفته جنگ هاي تحميلي مجال كار را از همه كس گرفته بود. جلسات از ترس راكت ها در زير زميني هاي كانتيننتال داير مي گرديد و غرش راكت هاي كور توان عملكرد بر وفق فيصله ها را ضعيف مي ساخت و هر كسي كه صبح ازخانه اش بيرون مي شد به برگشت خود هنگام مسا، در منزل اطمينان نداشت. از آنرو هركس در هر موقفي كه بود هيچ كاري كرده نتوانست. كساني كه حكومت استاد رباني را به عدم كارداني متهم مي سازند، اشتباه مي كنند، زيرا كاركردن در آن برهه زماني چنانكه توقع مي رفت بيرون از آن بود. و داكتر الهي پس از سقوط طالبان بازهم همان پروسه همبسته بودن سازمانهاي اجتماعي را از سر گرفت و تاآخرين نفس از اين دايره پا بيرون نكرد. خداوند رحمت خود را نثار روحش كناد.
مرحوم داكتر الهي در پرتو بيدار دلي، بينايي و فرزانه گي خود دريافته بود كه كاري كه نام ن*ك انسان را در تاريخ اين سرزمين ماندگار مي سازد پي گيري روند تأمين همبستگي اجتماعي است. دژخيمان محيل و مكار مبني بر دسايس خصمانه احساس برادري و يگانه گي را درين سرزمين خدشه دار كرده و كتله هاي اجتماعي را از هم متلاشي نموده اند، فقط مي توان از طريق همبستگي اقوام و عشاير بر مشكلات فايق آمد و نائره تفرقه و پاشيدگي را اطفا كرد. روي اين انديشه به تشكيل مجمع اصلاحي دست يازيد و برنامه كاري آن را برمبناي توافق ملي پي ريزي نمود. در مجمع اصلاحي افغانستان همه گروه ها و دسته هاي فرهنگي، سياسي، ديني و حتي قومي و تصوفي اشتغال داشت.
و روان شاد داكتر الهي دراثر پلان هاي كاري و تعميق اعتبار اين كانون وحدت طلب و صلح جو را گسترش داد و به مردم شناختاند.
فعاليت مجتمع اصلاحي تا همان روز كه نيروهاي دولت كابل را رها كردند و رهسپار شمال كشور و وادي پنجشير شدند ادامه يافت و دكتر الهي با شكيبايي كه زينت بخش شخصيتش بود آن را اداره و رهنمايي كرد.
داكتر الهي مردي بود مهربان، با عطوفت، باگذشت و ايثار، خوش برخورد، خندان و مؤدت و شيرين سخن، اديب، فقيه، صاحب كتاب و مطالعه در فلسفه، عرفان و معارف اسلامي، زبان عربي را مي دانست، به پشتو صحبت مي كرد، به انگليسي آشنا بود و با اردو نيز حل مطلب كرده مي توانست.
قلمش روان و مضمونش استوار بود از سجاياي اخلاقي بهره كافي داشت. تواضع از رفتارش تبارز مي كرد و با همه اقشار و طبقات جامعه آميزش اخلاقي و فرهنگي داشت. او برآن بود كه كارمايه هاي فرهنگي بايد مستفيد از يك محور باشند و از بي شيرازگي آنها جلوگيري به عمل آيد.
دكتر الهي با همه وسعتي كه در آگاهي هاي علمي و معلومات فرهنگي وي وجود داشت هيچ گاه پندار كمال دامنگيرش نشده و اسير خود برتر بيني نگرديد. او از جهاد و ثمرات آن غالباً ياد آوري مي كرد؛ ليكن هيچ وقت جهاد را وسيله سركشي نفس و اقناع غريزه آزو حرص نساخت و او پاداش جهادي را كه به خاطر اعلام كملت الله كرده بود از خدا مي خواست. از آنرو جهاد را با زمين و موتر و ثروت و ديگر مظاهر بدنام كن و ننگين مبادله نكرد.
سرانجام داكتر عبدالحي الهي در اثر مريضي كه عايد حالش گرديده بود به تاريخ 14 ميزان 1382 داعي اجل را لبيك گفت و به جاودانگي پيوست.
نامش جاويد و يادش گرامي باد

برگرفته از پیام مجاهد.

خانه/اندیشه‌گاه/فلسفهفلسفه عبدالحی الهی؛ از شک فلسفی تا یقین عرفانی.مهران موحدمرحوم داکتر عبدالحی الهی.  هر زمانی که به ...
29/07/2022

خانه/اندیشه‌گاه/فلسفه

فلسفه عبدالحی الهی؛ از شک فلسفی تا یقین عرفانی.

مهران موحد

مرحوم داکتر عبدالحی الهی.
هر زمانی که به داکتر عبدالحی الهی (۱۳۳۲-۱۳۸۲هـ ش) فکر می‌کنم نخستین چیزی که در ذهنم می‌آید پیوند نا‌گسستنی او با کتاب است. او شیفتۀ بی‌حد و‌ حصر کتاب بود و گویا شبیه لوئیس بورخس، نویسنده و ادیب معاصر آرژانتینی، بهشت را نیز کتابخانه‌ای بزرگ تخیل می‌کرد. الهی را می‌توان در تاریخ اسلام با جاحظ مقایسه کرد که عاشق سینه‌چاک کتاب و کتابخانه بود و حتا بر اساس روایتی تاریخی مرگش نیز بر اثر آوار شدن کتاب‌ها بر سرش اتفاق افتاده است. داکتر الهی در روزهای دشوار جنگ با شوروی نیز در کوه‌ها و دره‌های صعب‌العبورِ پنجشیر و اطراف آن با خود کتاب حمل می‌کرد و این موجب می‌شد همسنگران بی‌سواد و بی‌کتابش از این کار او تعجب کنند و بر وی بخندند. او با آن‌که کتاب‌خوان با تجربه و قهاری بود اما زمانی که با کتابی جدید مواجه می‌شد همانند کودکی خرد‌سال هیجان‌زده می‌شد و با کنجکاوی سعی می‌کرد هرچه زود‌تر به کنه و کائنات آن پی ببرد. او تا آخرین روزهای زندگی‌اش از همصحبتی با کتاب دست نکشید.

الهی در خانواده‌ای محروم و تهی‌دست و فاقد امکانات اولیۀ معیشتی و در محیطی عقب‌مانده نشو و نما یافته بود. مسلماً این محرومیت‌ها بسیاری از هم‌سن‌و‌سالانش را زمین‌گیر و از برخورداری از دانش و سواد بی‌بهره کرد. با این‌همه، او توانست یأس بر دل راه ندهد و بر موانع و دشواری‌ها فایق آید و با کوشش و تلاش نستوهانه به اوج موفقیت علمی دست یابد و انگشت‌نمای خلق (مشار الیه بالبنان) شود. البته میان علما از قدیم در این باره گفتگو و کشمکش است که آیا محرومیت، مانع اصلی فرا راه علم‌آموزی است یا برخورداری و پول‌داری؟

مرحوم الهی در عین بهره‌بری از دانش گسترده و عمیق، انسانی فروتن و مردم‌آمیز و خاک‌سار بود. وی با آن‌که در کلام و فلسفه و عرفان و تاریخ اندیشۀ اسلامی مطالعات گسترده‌ای انجام داده بود و برداشت‌های بکر و نابی ارائه می‌کرد هرگز همانند برخی دیگر از همگنانش به دنبال هیاهو‌گری و بازار‌یابی نبود. او به درستی درک کرده بود که در محراب علم و معرفت باید با تواضع و انکسار بایستد و خود‌خواهی و تکبر را به کناری نهد.

او چون عاشق دانش و دانشمند بود با کسانی که اهل کتاب و دانش بودند با صمیمیت فوق‌العاده رفتار می‌کرد و با آن‌ها با هیجان زائد‌الوصف از کتاب‌ها و دانشمندان سخن می‌گفت و با گشاده‌دستی رمز‌و‌رازهای جهان دانش و اندیشه را برای آن‌ها می‌گشود.

مجلسی گرم و گیرا داشت. به جهت این‌که سال‌ها با کتاب دم‌خور بود نکات نغز و پر‌مغز شماری از این کتاب‌ها در انبان ذهن خود ذخیره کرده بود و به هر مناسبتی از آن استفاده می‌کرد. باری در جواب یکی از شاگردانش که پرسیده بود، بسیارند کسانی که کتاب می‌خوانند اما این‌همه نکتۀ ناب را شما چه‌گونه به دست می‌آورید؟ با مطایبه پاسخ داده بود: من همانند زنبور عسلم، بر گل‌های رنگارنگ می‌نشینم و شیرۀ آن‌ها را می‌مکم!

عبدالحی الهی انسانی نا‌بختیار بود از چند جهت:

یکی این‌که در اوج ثمر‌دهی و پیش از رسیدن به پنجاه سالگی چشم از جهان فرو‌بست. برای اندیشمندان و پژوهشگران و اصحاب هنر، دهه‌های پنجم و ششم زندگی‌شان معمولاً دوران بار‌دهی و خلاقیت‌شان است. مرحوم الهی تازه قرار بود به بار بنشیند که به جهان باقی شتافت. جهت دیگر نا‌بختیاری‌اش این بود که وی در تلاطم امواج جنگ و خشونت و اشغال و تجاوز زندگی کرد و از این رهگذر با فراز و فرودهای فراوان دست و پنجه نرم کرد و نتوانست با فراغ بال و آرامش خاطر کتاب مطالعه کند و به پژوهش بپردازد. برای نابغه‌ترین اندیشمندان هم زندگی در چنین اوضاع نکبت‌باری چالش‌زا‌ و زمین‌گیر‌کننده است.

دیگر این‎که او در محیط افغانستان به دنیا آمد. از قدیم هم گفته‌اند، ز آب خرد ماهی خرد خیزد. اگر عبدالحی الهی با آن حافظۀ نیرومند و ذکاوت مثال‌زدنی و شوق و پشتکار بی‌نظیر برای علم‌آموزی در جای درستی از دنیا چشم به جهان می‌گشود اکنون ما با متفکری درجه‌یک مواجه بودیم که همۀ معرفت‌دوستان از خوان یغمایش بهرۀ وافر می‌بردند. لیک “ی جان در اگر نتوان نشست”. مناسب است در این‎جا سخنی از نیلاب رحیمی را که در‌بارۀ شخصی دیگر بر قلم آورده با اندکی دست‌کاری اقتباس کنیم: اگر عبدالحی الهی در افغانستان و آن‌هم در پنجشیر و آن‌هم در رُخۀ پنجشیر به جهان نیامده بود مسلماً حالا صیت شهرتش همۀ آفاق را درنوردیده بود و نوشته‌ها و دیدگاه‌هایش نَقل و نُقل محافل علمی بود. اما حیف و هزار حیف که محیط عقب‌ماندۀ افغانستان محیطی استعداد‌کش و سفله‌پرور است. راستی، از این جملۀ آخری خوش‌تان نیامد؟ تلخ است ولی باید بپذیرید که غلط نیست.

الهی با آن‌که طبع لطیف و نازک داشت و سرشتش با سیاست و سیاست‌ورزی ساز‌واری چندانی نداشت در سال‌های جهاد و نیز پس از آن، از روی ناگزیری به سیاست اشتغال یافت و نقش‌هایی در این زمینه ایفا کرد. اما ظاهراً در این عرصه توفیق چندانی به دست نیاورد. در روزگاری که تفنگ و گلوله حرف اول را می‌زند و از در و دیوار خشونت و خون و مرگ می‌بارد و تفنگ‌داران قدر می‌بینند و بر صدر می‌نشینند اندیشه و فرهنگ نمی‌تواند جای پایی برای خود پیدا کند و از شوکت و اقتداری بهره یابد. به همین علت، الهی سال‌ها در حاشیه باقی ماند و طرح‌ها و تئوری‌هایش به باد فراموشی سپرده شد و حتا مورد تمسخر قرار گرفت.

تمرکز اصلی عبدالحی الهی برای سالیان متمادی بر فلسفه و کلام بود و در این راه کوشش‌های فراوانی به کار بست و کتاب‌ها و رساله‎های متعددی پرداخت. اما در سال‌های پایانی زندگی‌اش از فلسفه دل‌زده شده بود و شکاکیت‌های فیلسوفانه به ستوهش آورده بود و افسرده‌اش ساخته بود. به همین جهت به عرفان پناه آورد تا آرامش روحی را در این‌جا بجوید و تسلای خاطری بیابد. در سال‌های آخر با جدیت تمام دیگران را نیز به خواندن آثار عرفانی دعوت می‌کرد. مثنوی معنوی را بسیار می‌خواند و شروح فروزانفر و زرین‌کوب را بر مثنوی می‌پسندید. خود نیز جلسۀ هفته‌وارِ شرح و تفسیر مثنوی معنوی می‌آراست و در آن با فصاحت و بلاغت به باز کردن معانی این کتاب می‌پرداخت. به گواهی شرکت‌کنندگان این جلسات، عبدالحی الهی برخلاف مدعیان دیگر با تسلط و اشراف کامل به شرح مثنوی می‌پرداخت و به خوبی از عهدۀ این کار بر‌می‌آمد.

تحصیلات دانشگاهی عبدالحی الهی در رشتۀ طب بود (هرچند تحصیلاتش به علت بگیر و ببندهای پس از کودتای هفت ثور نا‌تمام مانده بود) و به همین دلیل از او به لقب داکتر یاد می‌کنند. اما او دوست نداشت تنها به دانش پزشکی اکتفا کند بلکه در رشته‌هایی همچون کلام و فلسفه و تاریخ و فقه اسلامی نیز مطالعات گسترده به دست آورده بود و صاحب‌نظر بود. از این لحاظ او را می‌توان دانشمند دائرة‌المعارفی لقب داد.

تا دو دهه پیش، فرهنگ نوشتاری در افغانستان رواج و ریشۀ چندانی نداشت و تا هنوز هم بسیاری از افراد به فرهنگ شفاهی اهمیت بیشتری قایل‌اند و با مکتوب کردن افکار خود میانۀ خوبی ندارند. این‌که از مرحوم الهی آثار مکتوب متعددی به جا مانده بیانگر این است که او جلوتر از زمانه‌اش و خلاف جریان آب حرکت می‌کرد و ارزش و اهمیت نوشتار را از قدیم به خوبی درک کرده بود.

آثار متعددی از عبدالحی الهی به جا مانده که هر کدام از آن‌ها در جای خود باید تحلیل و تجزیه شود و از صافی نقد بگذرد. «جمعیت فکر و عمل» (مؤسس: محمد‌سالم ایزد‌یار) دو-سه سال پیش مجموعۀ آثار داکتر عبدالحی الهی را در دو جلد به زیور چاپ آراست.

چاپ مجموعۀ آثار الهی در طی دو جلد، آن‌هایی را که علاقه‌مند آگاهی از وضعیت اندیشگی دوران جهاد و مقاومت استند قادر می‌سازد به قضاوت درستی در این زمینه برسند و با اشراف نسبی بر موضوع به جمع‌بندی صحیح دست یابند. افزون بر آن، به آن‌ها فرصت می‌دهد به صورت مستند و دقیق و منسجم به ارزیابی مکتوبات به جامانده از عبدالحی الهی بپردازند.

از جذابیت‌های «مجموعۀ آثار داکتر عبدالحی الهی» که توسط جمعیت فکر و عمل به چاپ رسیده یکی این است که به جامۀ طبع مرغوب و با‌کیفیت آراسته شده است.

با این‌همه، جمعیت فکر و عمل، نتوانسته به خوبی از عهدۀ کار بیرون آید. باز‌تایب و ویرایش پر‌غلط و خام‌دستانه و شلختۀ این مجموعه، خوانندگان با ذوق را فراری می‌دهد. در کشور ما تا هنوز هم ویرایش کتاب جدی گرفته نمی‌شود، گویی هرچند ابجد‌خوانی می‌تواند این کار را برعهده بگیرد. تنها عاملی که ممکن است باعث شود خوانندگان، مجموعۀ یاد‌شده را در مطالعه بگیرند نثر خوب و روشن آقای الهی است که از لابلای سطور و کلمات این مجموعه چشم‌های خوانندگان را نوازش می‌دهد.

نگـاهی به مجموعه ‌آثـار عبدالحی الهی۲۵ قوس ۱۳۹۸عبدالبشیر فکرت‌بخشی، استاد دانشکده‌ شرعیات کابل و نامزد دکترای فلسفه‌ی اس...
29/07/2022

نگـاهی به مجموعه ‌آثـار عبدالحی الهی

۲۵ قوس ۱۳۹۸

عبدالبشیر فکرت‌بخشی، استاد دانشکده‌ شرعیات کابل و نامزد دکترای فلسفه‌ی اسلامی از دانشگاه آنکارا- ترکیه

شناسنامه‌ی عبدالحی الهی

دکتور عبدالحی الهی از نویسنده‌ها و اندیشه‌گران اسلامی طی چهار دهه‌ی پسین افغانستان است. او در روستای بخشی‌خیل ولسوالی رخه‌ی پنجشیر به دنیا آمد و علوم متداوله‌ را نزد پدر، و سپس نزد علمای مدرسه‌ی قابضانِ رخه‌ی پنجشیر فرا گرفت. در دروان جهاد، به کارهای فکری-فرهنگی در پنجشیر اشتغال داشت و سپس به پاکستان رفت و به فعالیّت‌های خویش کماکان ادامه داد. سرانجام الهی، در چهاردهم میزان سال ۱۳۸۲ خورشیدی به قضای الهی لبیک گفت و در کابل چشم از دنیا پوشید. او در حوزه‌های گونه‌گونی چون: فلسفه، دین، اخلاق، عرفان و … اثر نوشته است که خوش‌بختانه این آثار به تازه‌گی طیِ دو مجلد توسط جمعیت فکر و عمل و به اهتمام محمد علم ایزدیار (نایبِ اول مجلس سنا) در کابل به چاپ رسیده است.

درآمد
تفکّر فی‌نفسه ارزش‌مند است، هرچند راه به دهی نبرد و گره از عقده‌یی نگشاید. تفکّر بی‌نتیجه نیز لااقل یک نتیجه‌ی مهمّ دارد و آن اینکه، دیگران را از تکرار بیهوده‌ی آن اشتباه برحذر می‌دارد. انسان ذاتاً موجود اندیشنده است و شاید بتوان اندیشیدن را طبیعی‌ترین ویژه‌گیِ او به‌شمار آورد. با این حساب، تفکّر برای آدمی اجتناب‌ناپذیر می‌نماید؛ امّا از این خصلتِ ذاتیِ بشر نمی‌توان برابریِ اندیشه‌ی آدمیان را استنتاج کرد. کمااینکه، اندیشه‌ی کسی چون:انشتین را نمی‌توان با آن‌کس در عصر حجر می‌زیسته‌ است، در یک ترازو نهاد و به یک‌چشم دید. اندیشه در کاربردهای رایج امروزی، به چیزی بیش‌تر از تفکّر طبیعی (=ابتدایی) اطلاق می‌شود. اندیشه در سطح طبیعیِ آن عام و فراگیر است و از این‌جهت، هیچ نوع مزیّتی شناخته نمی‌شود. اندیشه‌ی طبیعی تنها می‌تواند موهبتِ نوعی در برابر موجوداتِ فروتر از انسان به حساب آید؛ امّا آنچه اندیشه‌ی یکی را بر دیگری برتری می‌دهد تفکّر طبیعی نیست، بلکه اندیشیدن در شکل‌های پیشرفته‌تر آنست. با این مختصر، الهی را می‌توان شخصیّتی صاحب‌اندیشه نام داد که یک سروگردن از هم‌قطاران خود بلندتر به نظر می‌رسد. اندیشه‌های او مزیّت‌هایی دارد و ناراستی‌هایی، که اینک به اختصار برخواهیم شمرد:

مزیّت‌های اندیشه‌ی الهی
۱٫ تفکّر در سنگر
تفکّر علی‌القاعده کار ساده‌یی نیست. اندیشیدن یکی از دشوارترین کارهایی‌است که بر ذهنِ آدمی – حتی در لحظات مساعدِ تاریخی- گران‌ می‌آید، چه رسد به تفکّر در اوضاع و احوال نابه‌سامان. بی هیچ تردیدی، پدیده‌ی جنگ بر کلیّت جوامع، از آن‌جمله: فضای فکری-فرهنگی آن اثرهای ناگواری برجای می‌گذارد. یکی از این اثرها را می‌توان توقف و چه بسا انحطاط تفکّر در جامعه نام داد. نه فقط عامه‌ی مردم، چه بسا چهره‌های اکادمیک و دانش‌آراسته نیز در وضعیّت‌های جنگی بیش از خرد به احساسات و عواطف خویشبها می‌دهند. زیرا جنگ به سربازی نیاز دارد که از ماهیّت‌ چیزی نپرسد و جز به آنچه به او دستور داده می‌شود، نیندیشد. این‌گونه است که‌ بدر اندیشه با جنگ به محاق می‌افتد و به تبع آن، صاحبان اندیشه نیز یا به گوشه‌ی عزلت می‌خزند ویا هم با تأثر از محیط، دست از تفکّر برمی‌دارند و در رخِ باد (ذهنیّت عامه) راه می‌افتند. تنها آدم‌های استثنایی‌اند که در چنان وضعی نیز دل‌مشغول کتاب و اندیشه‌اند. اگر چنان‌که در تاریخ مبارزات چند دهه‌ی پسین ما بتوان کسی را با این ویژه‌گی نشان داد، قطعاً‌ دوکتور عبدالحی الهی یکی از مهم‌ترین آنهاست.الهی در لحظه‌های دشواری دست به تأمل و نوشتن یازیده است، لحظه‌هایی که ذهنیّت عمومی خودش را بیش از تفکّر به احساسات نیازمند می‌دیده است. شاید او به درستی می‌دانسته است که شورمندیِ محض -منهای شعور و آگاهی- ره به جایی نمی‌برد و چه بسا در مواردی مهیب و بنیان‌برانداز تمام خواهد شد و از این‌رو،هرگز دست از نوشتن برنداشت و طرح نظام فکری فراگیری را ریخت که علی‌رغم کاستی‌ها و ناراستی‌هایش، می‌توانست و می‌تواند جهان ذهنِ‌ او را در روزگاران پسین به نمایش درآورد.

۲٫ تلازم فکر و عمل
فقدان دیدگاه شاید مهم‌ترین نقیصه‌‌ی انقلاب‌ها در افغانستان بوده است. بسیاری از جریان‌های تحول‌طلب، یا دیدگاه مشخصّی در قبال آینده نداشته‌اند، ویا هم دیدگاه‌ آنان با بدفهمی از وضعیّت توأم بوده است. گاهی نیز دیدگاه‌ها علی‌رغم انسجام و هم‌آهنگی، به آیینه‌ی کوچکی شباهت داشته است که نمی‌توانسته معضلات کلّی و پیچیده‌ی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیِ جامعه را بازبتابد. با درک این واقعیّت، آثار الهی نشان می‌دهد که او در جهتِ ایجاد یک نقشه‌ی فکری– البته با محوریّت اندیشه‌ی اسلامی- حرکت می‌کرده است. جایگاه او در مقطع جهاد مردم افغانستان بی‌شباهت به جایگاه مطهری در حرکتانقلابِ اسلامی ایران نیست. تلاش‌های مستدام فکری او،مقتضیِ تقدّم فکر بر عمل، ویا لااقل هم‌زمانیِ این‌دو می‌تواند تلقی شود. برای هر حرکتی، تعیین جهت، تبیین وضع موجود، مکانیسم گذار به وضعِ مطلوب و … بسیار ضروری می‌نماید. حرکتِ پیش از فهم، گام زدن در تاریکی‌است و از این بابت، چندان بعید نیست که به زودی در گودال غیرمنتظره‌ی انحراف و بداندیشی نشست کند.

۳٫ تفکّر نقّاد
الهی تنها به بازبیانِ و توزیع اندیشه‌های دیگران دست نمی‌یازد و از این‌رو، در مواجهه با آرا و نظریّات پیشینیان حالتی صرفاً انفعالی ندارد، بلکه در پاره‌یی از موارد، دست به نقّادی و سنجش‌گری می‌زند و بر کژاندیشی‌های رایج در تلقی عامه خرده می‌گیرد. فی‌المثل: کاربرد جاافتاده‌ی جهان‌بینی را که بیشتر در میان پیروان فلسفه‌های سیاسی متداول است، دقیق نمی‌داند و سپس خود به تفکیک میان جهان‌بینی، ایدیولوژی و وجودشناسی دست می‌زند. الهی بر علّامه سلجوقی و عقاد در باب عدم تفکیک میان سیر طبیعی دین‌داری و سیر الهی آن ایراد می‌گیرد و بعدتر خود، به تفکیک میان آن دو دست می‌زند. از دیدِ‌ او، تفکّر دینی در سیر طبیعی‌اش از شرک (شرک نوعی، شرک تناوبی و شرک اقنومی) به ترجیح و از ترجیح به توحید عبور کرده است ، در حالی‌که در سیر الهی آن، نقطه‌ی آغاز تفکّر دینی شرک نیست، بلکه توحید است. زیرا اولین انسان روی زمین (حضرت آدم علیه‌السلام) خود یکی از پیامبران و در نهایت، مومن به خداوند بوده است. نگاه این‌چنینیِ الهی ظاهراً رگه‌های نقّادیِ اندیشه‌ی او را نمودار می‌سازد.
قطع نظر از ملاحظاتی که ممکن است به‌لحاظ محتوایی ویا روش‌شناختی و … بر آثار الهی وارد آید، تلاش‌های فکریِ او در راستای احیای فریضه‌ی تفکّر، آن‌هم در جامعه‌ی تفکّرگریزی چون:‌افغانستان بس میمون و مبارک است. کلیّت اندیشه‌های الهی چنان است که او را در خطّ و تداوم اندیشه‌های علّامه سلجوقی قرار می‌دهد. الهی می‌تواند نقطه‌ی عطفی در تاریخ تفکّر دینی ما به حساب آید و این خط پس از علّامه سلجوقی از دکتور الهی می‌گذرد. با این وجود، باید دو تفاوتِ عمده‌ی الهی و سلجوقی را از نظر به‌دور نداشت: یکم اینکه، سلجوقی همواره در جوار دستگاه قدرت سیاسی آرمیده بود و از این‌رو، از امتیازات وافری نیز در اختیار داشت و حتی علی‌الادعا، مفتیِ دستگاه قدرت شناخته می‌شد؛ امّا الهی در کنار مردم و در سنگرِ مبارزه علیه حکومتِ وقت، روزهای دشواری را سپری می‌کرد. نکته‌ی دوم اینکه، سلجوقی بسی عمیق‌تر از الهی قلم می‌زند. از این‌رو، سلجوقی را می‌توان متفکّری در گستره‌ی عامِ اندیشه‌ی اسلامی در نظر آورد؛ در حالی‌که الهی کم‌مایه‌تر وسطحی‌تر از آنست که بتواند اندیشمندی در سطح منطقه شناخته شود. از این‌رو، برازنده‌گی الهی را می‌توان عمدتاً در قلمرو جامعه‌ی افغانستان محک زد.

۴٫ اهتمام به نوشتن
افغانستان کشوری‌است که از دیرگاهی بدینسو، فرهنگ نوشتاری در آن –جز در سال‌های پسین- چندان رایج و شایع نبوده است. از این‌رو، دانش‌های بسیاری همراه با اصحاب آن به خاک رفته‌اند، بی‌آنکه اثری نوشته‌شده از خویش بر جای بگذارند. این واقعیّت، نسبت ما را با گذشته‌ی نه‌چندان دور –البته به سبب نبود یا کم‌یابیِ‌ متن تولیدشده- در هاله‌یی از ابهام قرار داده است. الهی امّا، از زمره‌ی متفکّرانی‌است که با آگاهی از این نقیصه، هیچ‌گاهی دست از نوشتن برنداشته است. با این وجود، اکثریّتِ آثار او که قبلاً‌ در پاکستان به چاپ رسیده بود، در این اواخر ناپدید گردیده و اگر چنان‌که جمع‌آوری و بازچاپ نمی‌شد، جایی در حافظه‌ی نسل‌های آینده نمی‌گشود.

ملاحظاتی بر مجموعه‌آثار الهی
با توجه به آنچه گفته آمدیم، الهی از قلم‌به‌دستانی است که به دشواری می‌توان حینِ ترسیم خطّ فکر دینی در افغانستان از کنارش بی‌خیال گذشت.با این وجود، کاستی‌ها و ناراستی‌های قابل ملاحظه‌یی نیز در کار او خودآرایی می‌کند که اینک به اختصار تمام برخواهیم شمرد:
ان الهی تقریباً‌ در تمامی‌ِ ساحات علوم انسانی اعم از: هستی‌شناسی، جهان‌بینی، دین، عرفان، کلام، اخلاق، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، به خوبی و زیبایی فرس رانده است که نشان از تبحّر و دانش دایرۀ‌المعارفی او دارد. الهی –متکی به آثارش- شخصیّت ذوابعاد و جامع‌الاطرافی‌است که هفت‌شهر علم را گشته و در هر کدام، مدت‌های درازی اقامت گزیده است.او‌الهی سلسله‌یی را به نام «حکمتِ قدسیّه» روی دست داشته است که تقریباً تمامی ساحات علوم انسانی را احتواء می‌کرده است و تأمل در آن می‌تواند ما را به دنیای اندیشه‌گیِ او نزدیک‌تر سازد. حکمتِ قدسیّه حکمتی‌است آسمانی و برین. شاید همان است که مولوی آن را «حکمتِ ایمانیان» می‌خواند و این حکمت با حکمتِ یونانی که غالباً سرشتِ غیر الهی دارد و ممکن است در فرجام به نوعی طبیعت‌باوری بینجامد، از بنیاد متفاوت است. شاید او دریافته بود که حکمت وجه و سرشتِ قدسی‌اش را از دست داده و از این‌رو، بیش از آنچه انتظار می‌رفت، زمینی شده است.طرح فکریِ‌ او برگشت به حکمتِ قدسیّه بوده است، حکمتی که نه فقط در عرض دین قرار نمی‌گیرد، بل هم‌جهت با آن و معاضدِ دین است. الهی به این منظوردر اکثر شاخه‌های فلسفه‌ی کلاسیک– احیاناً به استثنای منطق و زیبایی‌شناسی- قلم زده و آثاری پدید آورده است.این‌گونه راه‌پیمایی در مسیرهای ناهموار و گاه متعارض،نشان از وسعت اندیشه و آگاهی او دارد. با این وجود، وسعت اندیشه و گام‌زدن در محیط‌های علمی گونه‌گون عاملی‌است که از عمق اندیشه‌های او کاسته است. او شبیه‌ِ دریاچه‌یی است که هر چه بستر آن گسترده‌تر ‌می‌شود، از عمق آن کاسته می‌شود. با این گفته، الهی در بسیاری از ساحت‌های پیشگفته چنان‌که لازم است، سیر نکردهو خواندن آثار او، عطشِ زایدالوصف خواننده‌ی امروز را –که با صدها پرسشِ باریک و گسترده رویاروی است- فرونمی‌نشاند.
۲٫ الهی صرفاً رساله‌هایی را به بحث پیرامون هر یک از موضوعات پیشگفته اختصاص داده و در هر باب، به بیانِ تنها کلیّات مسأله بسنده کرده است. فی‌المثل، او دربحث از قضا و قدر الهی، با گوش‌زد کردن این نکته که قضا و قدر الهی منافیِ اختیار آدمیان نیست، اصلِ مسأله را لاینحل وامی‌گذارد و از ورود تفصیلی به آن گریز می‌زند. برای اثبات این مدعا (پرداختنِ به کلیّات) کافی‌است بدانیم نبشته‌های او پیرامونِ موضوعاتی بدین گسترده‌گی، صرفاً در دو مجلدِ نه چندان قطور گردآوری شده است. این در حالی‌است که برای ورود تفصیلی ویا دستِ کم متقاعده‌کننده به چنان مسائلی‌، شاید ده‌ها جلد کتاب نیز کفایت نکند.
۳٫ تردیدی نیست که زبان در بیان اندیشه و چه بسا در تکوین اندیشه‌ی آدمی نقش مهمی بازی می‌کند. اندک التفاتی به فلسفه‌ی زبان نشان می‌دهد که تفکّر در یک نگاه، به ساختار و قرارداد پیشینیِ زبان وابسته‌گی است و از این منظر، زبان بیش از آنکه وسیله‌یی برای بیان اندیشه باشد، متکای اندیشه شناخته می‌شود. با این مختصر، از دریچه‌ی زبان و در معنای محدودتر، زبانِ مکتوب(نثرِ) مؤلف می‌توان زاویه‌های پنهانِ اندیشه‌ی او –شاید حتی پنهان از نظر خودش-را واشگافت. الهی در طرح مسائل، زبان سهل و آسانی را برگزیده است که دستِ کم درفهم مسائل مطروحه‌اش ممد واقع می‌شود. با این وجود، ساده‌سازی بیش از حدّ زبان گاهی چنان است که جوهر‌ آیینه‌ی زبانش را فرومی‌ریزد و خواننده چنان می‌انگارد که نویسنده سلطه‌ی چندان و لازمی بر زبان نداشته است. کارگزاریِ علامات ترقیم نیز قدیمی و گاه نابه‌جا و به چشم می‌آید. اضافه بر این، متنِ الهی نشان می‌دهد که وی آشنایی یا همدلیِ چندانی با دگرسانی‌های پسین در گستره‌ی زبان پارسی-دری نداشته است. شاید این‌گونه متن‌آفرینی که بیشتر به متون کلاسیک شباهت دارد تا متن‌های تولیدشده در دهه‌های پسین، از نوع فکر فلسفیِ کلاسیک او مایه می‌گرفته است.
۴٫ هر کتاب یا رساله‌یی فی‌الجمله یک اثر علمی است. آثار علمی ویژه‌گی‌ها و خصلت‌هایی دارد که یکی از مهم‌ترین آنها فهرست منابع است. هیچ اثری در خلا به وجود نمی‌آید و ذهن هیچ مؤلفی نمی‌تواند از دانش‌هایی که برانباشته و از کتاب‌هایی که خوانده است، تهی‌شده باشد. هیچ اثری -حتا خلّاقانه- را نمی‌توان مطلقاً تراویده‌ی ذهن نویسنده‌ی آن برشمارد. با این گفته، به نظر می‌رسد که الهی نیز از این قاعده مستثنا نبوده است. اثرهای به‌جامانده از او حاوی بحث‌ها و مسائلی‌است که بخش بزرگِ آن قبلاً در کتاب‌های دیگر–خواه مستقیم و خواه غیرمستقیم- طرح شده است. با این وجود، شگفتی‌آور است اینکه، مراجع در هیچ‌یک از اثرهای الهی به چشم نمی‌خورد و از این‌رو، به درستی روشن نیست که فی‌المثل آنچه به بیان آمده است، نظرِ خود الهی است و یا آن را از جای دیگری فراچنگ آورده است. شاید در توجیه این مسأله بتوان مدعی شد که در روزگار الهی و با توجه به ظروف و شرایطی که در آن می‌زیسته، دست‌رسی به منابع مختلف میسّر نبوده است.امّا این توجیه غیر قابل دفاع خواهد بود؛زیرادست‌یابی به منابع مختلف در زمان الهی چندان ممتنع نبوده است. کمااینکه الهی مدتی را در پاکستان بسر می‌برده و پرواضح است که در آنجا امکان دست‌یابی به -دستِ کم پاره‌یی از- منابع متعذر نبوده است. گیریم که الهی به هیچ‌یک از منابع مزبور دست‌رسی نداشته است، امّا قطعاً‌ فهرستِ کتاب‌هایی را که از آن‌ها استفاده کرده است، به‌درستی می‌شناخته است. الهی حتا باری از آنها نام نمی‌برد و این امر، امانت‌داریِ علمی و اصالت اندیشه‌ی او را زیر پرسش می‌گیرد. چگونه ممکن است فرد آگاه و نویسنده‌یی چون او از رعایت اصلِ امانت‌داری و اخلاقِ پژوهش علمی بی‌خبر بوده باشد.
یی یکی از ویژه‌گی‌های مهمّ یک تفکر، امروزی بودن آنست. امروزی بودن به این منظور، آگاهیِ فرد اندیشه‌ورز از تحوّلات علمی‌یی‌ است که در روزگار او ویا کمابیش، پیشتر از او مطرح شده است. الهی در طرح نظریّه‌های روان‌شناختی پیرامونِ‌ انسان به آرای کسانی چون: ذیگموند فروئید (۱۸۵۶- ۱۹۳۹م)، کارل یونگ (۱۸۷۵-۱۹۶۱م)، آلفِرِد آدلر (۱۸۷۰-۱۹۳۷م) و دیگران توجه دارد. این توجه‌مندی ظاهراً بیش از آنکه معاصر بودن اندیشه‌های او را بنمایاند، از جوان بودن علم روان‌شناسی مایه می‌گیرد. هر توجهی به روان‌شناسی -به ویژه روان‌شناسی تحلیلی- از مسیر کسانی می‌گذرد که غالباً به سده‌ی نزدهم و پس از آن تعلق داشته‌اند و از این‌رو، به عصر ما نزدیک‌تر بوده‌اند. روی این بیان، نفس ورود به قلمرو روان‌شناسی تحلیلی به معنای ورود به قلمروِ آگاهی معاصر نیست. به نظر می‌رسد الهی در بحث از فلسفه، از قلمرو فلاسفه‌ی اسلامی فراتر نیامده است و این رویکرد، از یکسو حجم عظیمی از اندیشه‌های فلسفی قرون جدید و معاصر را دستِ کم گرفته است و از این‌رو، کارآمدیِ چندانی ندارد؛ از سویی نیز، نشان از نوعی عقب‌افتاده‌گیِ فکری او دارد. اندیشه‌یی که از چند صدسال تحوّل فکری-فلسفی ناآگاه است ویا آن را جدی نمی‌انگارد، همان دیرآمده‌یی‌است که به گذشته تعلق دارد. با این وجود، ممکن است کم‌التفاتی و چه بسا بی‌اعتناییِ الهی به اندیشه‌های فلسفی جدید یا معاصر، ناشی از ناآگاهی او از تحوّلات فکری-فلسفیِ پسین نبوده است؛ بلکه او فکر می‌کرده که برای طرح نظام فکری‌اش لزومی ندارد به فلسفه‌ی جدید یا معاصر دست یازد. این در حالی‌است که پرداختن به فیلسوفان متأخر، به دلایل بسیاری ضروری است. از آن‌جمله اینکه، در پرتو اندیشه‌های مدرن است که بسیاری از مسلّمات فلسفه‌ی اسلامی به چالش رفته است و نمی‌توان بنای فکری خود را صرفاً بر بنیاد فلسفه‌یی گذاشت که عناصر مهمی از آن منسوخ، ویا لااقل کم‌اعتبار شده است. اضافه بر آن، آنچه نظام آگاهیِ انسان مدرن را شکل می‌دهد، بیش از فلسفه‌ی سده‌های میانه و باستان، از فلسفه‌ی مدرن مایه می‌گیرد. از این‌رو، نمی‌توان به چنان دانش مهمّی بی‌اعتنایی پیشه کرد.
با این‌همه، اهمیّت تلاش‌های فکری الهی در روزگاری که مجالی برای پرسایی و تفکّر باقی نگذاشته بود، بر هیچ‌کسی پوشیده نیست و ملاحظاتِ فوق نیز بیش از آنکه طرح فکریِ‌ او را بی‌اهمیت بنمایاند، بر اهمیّت آن دلالت دارد. اصولاً هر اثری را نمی‌توان جدی گرفت و در بوته‌ی نقد گذاشت. اثرهای خاصی‌اند که بایستی جدی گرفته شوند و مجموعه‌آثار الهی را می‌توان از زمره‌ی آنها به شمار آورد.

کتابنامه
۱٫ مجموعۀ ‌آثار: دکتور عبدالحی الهی
۲٫ تجلی خدا در آفاق و انفس: صلاح‌الدین سلجوقی
۳٫ مثنوی معنوی: مولانا جلال‌الدین محمد رومی-بلخی
۴٫ تاریخ فلسفه‌ی غرب: هالینگ دیل به ترجمه‌ی‌عبدالحسین اذرنگ
۵٫ پسامدرنیته و عدم تعیّن: احمد تابعی.

Address

Rukha Districts
Panjshir
1008

Website

Alerts

Be the first to know and let us send you an email when 𝐃𝐫.𝐀𝐛𝐝𝐮𝐥𝐥𝐡𝐚𝐢 "𝐄𝐥𝐚𝐡𝐢" - "دوکتور عبدالحی "الهی posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Share

Share on Facebook Share on Twitter Share on LinkedIn
Share on Pinterest Share on Reddit Share via Email
Share on WhatsApp Share on Instagram Share on Telegram