S M S

S M S 💻اطلاعات عمومی
😲انگیزشی
📖داستان ها
📙اشعار ناب
🌳رشد فردی
دانستنی ها
📝پرسش و پاسخ
📊تست روانشناسی
🗄️سرگرمی

23/07/2025
حتما تا آخر بخوانید!مردی برای نخستین بار در زندگی‌اش یک خر خرید. از خوشی زیاد، خر را به بام خانه‌اش برد و شروع کرد به نو...
16/07/2025

حتما تا آخر بخوانید!

مردی برای نخستین بار در زندگی‌اش یک خر خرید. از خوشی زیاد، خر را به بام خانه‌اش برد و شروع کرد به نوازش کردن خر و از بالای بام، خانه‌های قبیله و خانواده‌اش را به خر نشان می‌داد، تا خر راه‌ها و مسیرها را بشناسد و هنگام بازگشت به خانه گم نشود.

وقتی آفتاب غروب کرد، مرد خواست خر را از بام پایین بیاورد تا او را به طویله ببرد. اما خر ناراحت شد و از پایین آمدن خودداری کرد. خر بام را خوش داشت و تصمیم گرفت همان‌جا بماند.

مرد چندین بار سعی کرد او را قانع کند و حتی کوشش کرد به زور او را پایین بکشد، اما خر مقاومت کرد و پایش را لای درزهای بام چوبی انداخت و شروع به نعره کشیدن بر روی صاحبش کرد.

تمام خانه به لرزش درآمد و سقف چوبی فرسوده خانه‌ی قدیمی دیگر توان تحمل تکان‌ها و جهیدن‌های خر را نداشت. مرد سریعاً زن و فرزندانش را از خانه بیرون کرد. و تنها در عرض چند دقیقه... سقف فرو ریخت و خر جان داد.

مرد بر سر خر خون‌آلود مرده‌اش ایستاد و گفت: "قسم به خدا تقصیر تو نیست، چون جای تو طویله است. تقصیر از من است که تو را به بام خانه بردم."

(پیام داستان)

بردن خرها به جایی غیر از جای اصلی‌شان باعث خرابی می‌شود، و تنها کسانی که آن‌ها را به آنجا برده‌اند مقصرند. وقتی افراد نالایق را در جایگاه تصمیم‌گیری می‌گمارند، عجیب نیست که نظام فرو بریزد و خانه ویران شود.

خرها روی بام‌های ما زیاد شده‌اند تا جایی که ستون‌های ملت‌ها و کشورها را لرزانده‌اند؛ آیا راهی برای پایین آوردن‌شان وجود دارد؟ چون هر که به بام برسد، دیگر پایین نمی‌آید مگر اینکه خانه را ویران کند

اگر مطالعه کردی به اشتراک بگذار

🍁خانه ها بزرگ ساخته شد، اما خانواده ها کوچک شد.😢طب پیشرفت کرد، اما صحت‌ها خرابتر شد.👣به مهتاب توانستیم بالا شویم، اما از...
15/07/2025

🍁خانه ها بزرگ ساخته شد، اما خانواده ها کوچک شد.
😢طب پیشرفت کرد، اما صحت‌ها خرابتر شد.
👣به مهتاب توانستیم بالا شویم، اما از همسایه مان بیخبر ماندیم.
💰مال زیاد شد، اما آرامش رفت.
👿هوشیاری و تیزی زیاد شد، اما حکمت و خرد کم شد.
📗دانش زیاد شد، اما بااحساس بودن کم شد.
🥺دوستها زیاد شدند، اما وفا رخت سفر بست.
⏰️ساعت‌های رنگارنگ جور شد، اما وقت پیدا نمیتوانیم.
🛖در گذشته خانه ها از خاک بودند، اما قلبها طلایی!!
🕌 حالا خانه ها از طلا شدند، اما قلبها از سنگ سخت تر!

13/07/2025

یاالله هیچ جوانی را شرمنده آرزوهاش نکن در زندگی
بنویس «الهی آمین »

آریانا سعید، آوازخوان شناخته شده کشور و فعال حقوق زنان، برنده جایزه جهانی حقوق بشر «های نوت» سال ۲۰۲۵ ملل متحد شد.ملل مت...
13/07/2025

آریانا سعید، آوازخوان شناخته شده کشور و فعال حقوق زنان، برنده جایزه جهانی حقوق بشر «های نوت» سال ۲۰۲۵ ملل متحد شد.

ملل متحد در خبرنامه‌ای گفته که این سازمان آهنگ «ما به امید ایمان داریم» که از سوی آریانا سعید سروده شده را به مناسبت «۱۲ جولای، روز جهانی امید» برنده این جایزه انتخاب کرده است.

در همین حال، آریانا سعید در یک نوارتصویری گفته است که به عنوان یک زن افغانستان، افتخار می‌کند برنده این جایزه شناخته شده است.

این آهنگ با آهنگسازی جف بیل، برنده پنج جایزه امی، و با ترانه‌سرایی جون بیل، توسط آریانا سعید و گروه جوانان بروکلین اجرا شده است. الهام‌بخش این اثر، داستان تحسین‌برانگیز تیم روباتیک دختران افغانستان است؛ تیمی که به عنوان نخستین گروه روباتیک زنان در کشور شناخته می‌شود.

روزی روزگاری، پسری بود به نام آرش که هر روز در پارک محله‌شان دختری را می‌دید که همیشه با هدفون در گوش، روی نیمکت کنار در...
13/07/2025

روزی روزگاری، پسری بود به نام آرش که هر روز در پارک محله‌شان دختری را می‌دید که همیشه با هدفون در گوش، روی نیمکت کنار درختی می‌نشست و کتاب می‌خواند.

آرش هیچ‌وقت جرأت نکرد با او صحبت کند. فقط هر روز با فاصله، از کنار نیمکت رد می‌شد و گاهی لبخند محوی روی صورت دختر می‌دید که دلش را می‌لرزاند.

یک روز دلش را به دریا زد. شعری کوتاه نوشت، با شاخه‌ای یاس درون کتابی گذاشت و صبح زودتر از همیشه رفت و کتاب را روی نیمکت گذاشت... اما آن روز، دختر نیامد. فردا هم نیامد. هفته‌ها گذشت و دیگر خبری از دختر نشد.

مدتی بعد، یک روز بارانی، آرش همان دختر را دید که آهسته از دور می‌آمد، موهایش کوتاه شده بود، لاغرتر شده بود، ولی هنوز لبخند آرامی روی لبش داشت.

کنارش رفت و بی‌آن‌که چیزی بگوید، فقط نشست.

دختر آرام گفت:
«اون شعرت... تنها چیزی بود که تو اون روزای سخت بیمارستان بهم امید داد.»

آرش نگاهش کرد و لبخند زد...

و از آن روز، هر روز کنار همان نیمکت می‌نشستند، شاید این بار، قصه‌شان به گفت‌وگو برسد، نه فقط نگاه...

پایان.

Address

Kabul

Alerts

Be the first to know and let us send you an email when S M S posts news and promotions. Your email address will not be used for any other purpose, and you can unsubscribe at any time.

Contact The Practice

Send a message to S M S:

Share